در بيمارستان كودكان اخوان رها شدم
 
جویندگان عاطفه
به دنبال یک آشنا
 
 
شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 9:9 قبل از ظهر ::  نويسنده : مينا

در بيمارستان كودكان اخوان رها شدم

برگ نوزدهم از آلبوم جويندگان عاطفه شنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۸۴

پرستاران بخش كودكان بيمارستان كودكان اخوان مهرماه سال ۶۴ وقتي متوجه شدند دختري به نام فاطمه سخايي كه چند ماه بيشتر نداشت و در تاريخ ۱۹ تير ۶۴ در بيمارستان بستري شده بود، تنها رها شده است به آدرسي كه خانواده در پرونده او اعلام كرده بودند، مراجعه كردند ولي هيچ نشاني از آنان نيافتند.دختر پس از بهبود به شيرخوارگاهي سپرده شد تا بدون سايه پدر و مادر به زندگي ادامه دهد. حالا او مي خواهد والدين اش را پيدا كند و از آنان سؤال هايي را كه در تمام اين سالها در ذهن اش نقش بسته است، بپرسد.

مريم» هنوز گمشده من است

۱۵ تيرماه سال ۱۳۵۷ بود كه مردي به همراه همسر و دو دختر ۹ ماهه و سه ساله اش به نام هاي مژگان و مريم و دو برادر زنش از تهران به طرف شمال راه افتادند. آنها در حاليكه سوار بر خودرو جيپ خود بودند پس از دوساعت در حوالي پاسگاه گزنك براي اينكه با خودروي كاميوني كه از جلو حركت مي كرد برخورد نكند به شانه خاكي جاده مي كشد ولي نمي تواند تعادل خود را حفظ كند و خودروي او به درون دره اي سقوط مي كند. عده اي كه شاهد سقوط خودروي جيپ به دره بودند بلافاصله به كمك مجروحان حادثه مي شتابند. پس از چند روز وقتي زن و مرد به هوش مي آيند متوجه مي شوند كه اثري از دو دختر خردسالشان نيست. در حاليكه زن جوان از مرگ يكي از برادران خود به شدت اندوهگين است ،مي گويد: قبل از سقوط به دره متوجه شدم كه در عقب باز شد ودو دخترمان به بيرون از خودرو پرتاب شدند.تلاش براي يافتن اثري از دوكودك بارها با جست وجوي منطقه صورت مي گيرد ولي هيچ كس از دو كودك معصوم خبري ندارد.۲۰ سال بعد در حاليكه زن و مرد صاحب دو فرزند ديگر شده اند باز هم نمي توانند فكر مريم و مژگان را از ذهن خود بيرون كنند. مادر براي ديدار بچه هايش و يافتن نشاني از آنها مثل ۲۰ سال قبل بي تاب است. زنگ تلفن كه به صدا در مي آيد او متوجه مي شود كه از طريق يكي از نشريات موفق شده است يكي از دخترانش را پيدا كند. مژگان كه ۲۱ سال دارد و همه او را «يلدا» صدا مي كنند، پدر ومادرش را در آغوش مي كشد. او زندگي خوبي دارد و در آغوش گرم زن و مردي مهربان از ۲۰ اسفند سال ۵۷ بزرگ شده است.

مادر و پدر پس از درآغوش گرفتن دخترك متوجه مي شوند كه پس از سقوط به طرف دره، مژگان و مريم بر اثر بازشدن در خودرو به بيرون پرتاب شده اند و روي چمن ها افتاده اند در حاليكه هيچ كس آنها را نديده است، چوپاني كه در حال عبور دادن گوسفندان خود از منطقه است با شنيدن صداي گريه كودكان به آن طرف مي رود و مژگان ومريم را پيدا مي كند چوپان مهربان پس از مداواي دو كودك مجروح آنان را به شيرخوارگاهي در مشهد مي سپارد و چند ماه بعد مژگان به فرزندي خانواده اي در اصفهان سپرده مي شود و از خواهرش مريم دور مي ماند. پس از ۲۷ سال از آن حادثه با اينكه مژگان (يلدا) پيدا شده است با اين حال مادر هنوز چشم به در دوخته است. مريم اش بايد ۳۰ ساله باشد، اي كاش دخترك مي دانست كه هنوز كه هنوزاست آغوش مادر در انتظار اوست و پدر از نديدن و دوري او كمرش خميده شده است.

         


 





درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید به نام او که قلم به دستم داد تا بنگارم از آنچه که در کنج دلها به فریاد کشیده میشود و بنویسم از واژه غریب عشق که زیر تلی از خاکروبه های بی احساسی مدفون میگردد. ساحل در انتظار موجی از احساس و عاطفه است که روحش را با زلالی آن جلا دهد. و من همان ساحل هستم
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جویندگان عاطفه و آدرس joyandeganeatefeh.LoxBlog.i r لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 321
بازدید کل : 22926
تعداد مطالب : 86
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1